- تار و مار
- پاشیده از هم و زیر و زبر شده
معنی تار و مار - جستجوی لغت در جدول جو
- تار و مار
- تال و مال، پراکنده، از هم پاشیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده، زیر و زبر
بسیار تیره و تاریک
ریزه ریزه، ذره ذره
ریزه ریزه، ذره ذره
تار و مار، پریشان، پراکنده، از هم پاشیده، زیر و زبر شده، نیست و نابود برای مثال تهمتن به زاولستان است و زال / شود کار ایران همه تال و مال (فردوسی - ۳/۱۴۳)
در حالت بیچارگی و ناتوانی، خوٰار و زبون، زاروار، زار و نزار
آنچه از شخصی یا شیئی صادر شود، آنچه که کرده شود، فعل عمل، شغل پیشه، صنعت، هنر، امر
آنچه از شخصی یا شیئی صادر شود، آنچه که کرده شود، فعل عمل، شغل پیشه، صنعت، هنر، امر
بسیار تیره، ذره ذره، ریزه ریزه
شغل، عمل، کنایه از وضع و حال، برای مثال هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باری ست / سپندی گو بر آتش نه که دارد کاروباری خوش (حافظ - ۵۸۲)
زیر و زبر پریشان و پراکنده
از هم پاشاندن، زیر و زبر کردن، تاراندن
از هم پاشیدن، زیر و زبر شدن